ای کاش مرده بودم! »
کلام تکراری و آشنای یک افسرده ی در حال عذاب و آن هم با دلایل به ظاهر واقعی.
تنها چیزی که انتظار داشتیم مردن بود.
اصرار ما به ادامه زندگی در بهترین شرایط ضعیف بود.
انحطاط عاطفی، مرگ و آگاهی آزار دهنده از اینکه هیچ چیز هرگز تغییر نمی کند، همیشه وجود داشت.
امیدی نداشتیم و زندگی رو به زوال ما معنا و مفهومی نداشت.
احیای عواطف، روح و سلامت جسمانی ما به طول می انجامد.
هر چه بیشتر در زندگی، نه صرفاً زنده ماندن تجربه کسب می کنیم، بیشتر درک می کنیم زندگی چقدر گرانبها و لذت بخش می تواند باشد.
مسافرت، بازی با کودکی خردسال، روابط عاشقانه، گسترش افق های فکری، برقراری روابط از جمله فعالیت های بی پایانی هستند که بیان می کنند:
من زنده هستم و میخواهم زندگی کنم »
به دلایل بسیاری برای شادمانی و احساس سپاسگزاری از اینکه از شانس دیگری برخوردار هستیم، پی می بریم.
اگر در دوران افسردگی فعال میمردیم، با تلخی و مرارت از بسیاری از لذت های زندگی محروم می شدیم.
هر روز به خاطر یک روز زندگی دیگر از نیرویی برتر خود سپاسگزاری می کنیم.
فقط برای امروز:
از اینکه زنده هستم، سپاسگزارم.
امروز کاری را برای سپاسگزاری انجام می دهم.
درباره این سایت